دریافت کد صفحه ورودی
بایگانی شهریور ۱۳۹۴ :: phoenix

phoenix

حرفای دلم جاش اینجاس

phoenix

حرفای دلم جاش اینجاس

حرفای دلم جاش اینجاست ای کاش گوشه ای از احساسم احساست باشه اونوقت میفهمم که تنها نیستم موفق و پیروز باشین

بایگانی
آخرین مطالب

۳۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلامتی سفیدی کفنم

 

سلامتی پنبه تودهنم

 

سلامتی غسل میت ومیزغسال خونه...

 

سلامتی روزی که جنازم درمیادازکشوی سردخونه..

 

سلامتی حجله من سرکوچمون..

 

سلامتی اعلامیه ی جوون..

 

سلامتی ربان مشکی ولباس سیاه...

 

سلامتی پارچه مشکی های روی دیوار..

 

سلامتی اشک مادروپدرم...

 

سلامتی آجری که میزارن زیرسرم..

 

سلامتی خاک تازه قبرم...

 

سلامتی شب اول مرگم..

 

سلامتی آخرین لحظه که دست میکشن روچشام..

 

سلامتی آخرین نگام...

 

سلامتی رگ دستم...

 

سلامتی خودم ک به کسی نگفتم از زنگیم خستم..

 

سلامتی روزتشیع وروزسوم وروزهفتم وروزسال..

 

ودرآخراز یادبردنمونامه تمام...

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۴
Phoenix

.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
........##.....##........##
.......##.....###........##
.......#############
.......############
........###########
.........###########
.......#############
....################
..##################
.##################
.###################
..##################
...#################
......##############
...........#########

ساز دلم کوک نیست  ای کاش اینو از عمق نگاهم بفهمی عشقم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۴
Phoenix
وقتی یکی را دوست دارید، آرزوھایتان آرزوھای اوست.

وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی ھم عشق می ورزید.

وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنھایی برایتان بی معناست.

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، ناخودآگاه برایش احترام خاصی قائل ھستید.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، ھر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که ھستید، احساس امنیت می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اھمیت می دھید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته ھای خود برای شادی او بگذرید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به ھر کاری بزنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به ھر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد.

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامش تان می شود.

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بھترین خواھد بود اگر چه در واقع چنین نباشد.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ھا برایتان آسان و دلخوشی ھای زندگی تان فراوان می شوند.

وقتی یکی را دوست دارید، به ھمه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوھای تان را آسان می شمارید.

وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.

وقتی یکی را دوست دارید، شادی هایش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی هایش برایتان سنگین ترین غم دنیاست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۹
Phoenix

به سلامتی خودم که حرفای دلم رو به کسی نگفتم . . .

به سلامتی خودم که کوه درد بودم ولی دم نزدم . . .

به سلامتی تنهایی هام که اصلا دوستشون نداشتم . . .

به سلامتی آرزوهایی که نتونستم لمسشون کنم . . .

به سلامتی عشقی که طالعش به اسم من نبود ولی هنوز دوسش دارم . . .

به سلامتی شب هایی که توی تنهایی گریه کردم ولی نمیدونستم برای چی ؟

به سلامتی عشقم که از پشت خنجر زد  و رفت . . .

سلامتی من . . . سلامتی تویی که الان اینارو خوندی و یاد عشقت افتادی . . .

 به سلامتی تویی که الان دلت گرفت . . .به سلامتی تو رفیق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۴
Phoenix

ﮐﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ؟


نخیرم ﺩﺭﻭﻏﻪ .... باور نکنی هاااااااااا


ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯽ باهات حرف میزنمﻧﻔﺴﺎﻡ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎﻣﻮ ﮔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...


فقط همین...


ﻓﻘﻂ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﻢ ﻧﯿﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻬﺖ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﺸﻢ، ﻭ ﭼﺸﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...


فقط همین....


ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻡ ....


فقط همین....


ﻓﻘﻂ ﻃﺎﻗﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯿﺘﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...


فقط همین ....


ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﺕ ﺁﺭﻭم میشم ..


فقط همین ....


ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﻣﯿﺎﺩ


فقط همین ...


ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯾﺖ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ...


فقط همین....


ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺗﻢ ...


فقط همین ...


ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺶ ﺩﻟﻢ تند تند ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ ...


فقط همین....


ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯿﺪﻩ ...


فقط همین ....


ﻓﻘﻂ ﻧﻔﺴﺎﻡ ﺑﻪ نفست ﻭﺻﻠﻪ ....


ﻓﻘﻂ ...... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿنه همین ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۸
Phoenix

_____________$$$$$$

___________$$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$___$$$$$,
_________$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$
______$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$
___$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$
__$$$$$$$$$$$$______$$$$$$$$$$$$$$
__$$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$
$$$$..$$$$$$.$$$_$$$$$$$$$$$$$$$.$_$$$
$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$_$$
$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$_$$
$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$_$$$$_$
_$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$_$_$
_$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$__$_$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$__$
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۱
Phoenix

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۹
Phoenix

مردی خری دید که در گل گیر کرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود.

برای کمک کردن دُم خر راگرفت، وَ زور زد،
دُم خر از جای کنده شد.!

فریاد از صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!..

مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید، ولی بن بست بود.
خود را در خانه‌ای انداخت، زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی
می‌شست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند، زن ترسید و بچه اش سِقط شد.!
صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد.

مردِ گریزان برروی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه‌ای فرود
آمد که درآن طبیبی خانه داشت.
جوانی پدر بیمارش رادر انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود؛
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان که بیمار در جا مُرد.!
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد.!
مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ کوچه بایهودی رهگذر سینه به سینه شد و او
را به زمین انداخت . تکه چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد.

او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود رابه خانۀ قاضی رساند که پناهم ده و
قاضی در آن ساعت با زن شاکی خلوت کرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ
رسوایی را در طرفداری از او یافت،!
و وقتی از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید: یهودی گفت:
این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.
قاضی گفت : دَیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست. باید آن چشم دیگرت را
نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در
انصراف از شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکوم شد!!

جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من
افتاد، هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام..
قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است..
حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بخوابانیم و تو بر او
فرود آیی، طوری که یک نیمه ی جانش را بگیری! جوان صلاح دید که گذشت کند،
اما به سی دینار جریمه، بخاطرشکایت بی‌مورد محکوم شد!

چون نوبت به شوهر آن زن رسید که از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی
هنگامی جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد.

حال می‌توان آن زن را به حلال درعقد ازدواج این مرد درآورد تا کودکِ از
دست رفته را جبران کند.!!

برای طلاق آماده باش! .مردک فریاد زد و با قاضی جدال می‌کرد، که ناگاه
صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.. قاضی فریاد زد : هی! بایست که اکنون
نوبت توست!..

صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد زد: من شکایتی ندارم. می روم مردانی
بیاورم که شهادت دهند خر من، از کره‌گی دُم نداشت...!!!


" کتاب کوچه، احمد شاملو"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۲
Phoenix
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت ک آنرا در آورد تا ب لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی ب لک لک بدهد،،، لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد واستخوان را درآورد و طلب پاداش کرد ،گرگ ب او گفت همین ک سرت را سالم. از دهانم بیرون آوردی برات کافی است (وقتی به فرد نالایقی خدمت میکنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی --دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۷
Phoenix

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۱
Phoenix
ظ