دریافت کد صفحه ورودی
بایگانی شهریور ۱۳۹۴ :: phoenix

phoenix

حرفای دلم جاش اینجاس

phoenix

حرفای دلم جاش اینجاس

حرفای دلم جاش اینجاست ای کاش گوشه ای از احساسم احساست باشه اونوقت میفهمم که تنها نیستم موفق و پیروز باشین

بایگانی
آخرین مطالب

۳۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

توسربازی وقت داری به همه چیز فکر کنی به هدفت به راهت به زندگیت به عشقت اما وقتی به عشقت میرسی ضربان قلبت تند میشه .....

یعنی الان کجاست ؟

کجارفته؟

بدون من تنهایی چیکار میکنه؟

من که دیگه نیستم شب بخیر بگم !

یعنی خوابش میبره؟

وخیلی چیزای دیگه....

اما وقتی ازمرخصی برگردی یاخدمتت تموم بشه ببینی حتی جواب سلامتم نمیده وداره مقدمات جدایی رو میچینه باید بدونی که دیگه کار عشقت تمومه ؟؟؟دیگه آرزوهات برآب رفته وتنها باید سر به بیابون بزاری وبحال خودت وساده لوحیت ناله وزاری کنی.اونجاست که اون راحت ازت میگذره اما تومیمونی با خاطراتش ویادگاری هاش به یادش تمام شهرو قدم میزنی چون کوچه به کوچه ؛خیابون به خیابونوباهاش رفتی وخاطراتش جلوچشمته اونجاس که میفهمی 


عشق یعنی نرسیدن


ای کاش این حرفاروزودتر میگفتم شاید حالو احوالم بهتر از این بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۳
Phoenix

سخت می ترسیدم

 

از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی

 

او از نژاد جاده باشد و رفتنی

 

آری روزها گذشت ، همان  شد ، او رفت ، من شکستم…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۰
Phoenix

خ=خاری


د=دوری


م=منت


ت=تنهایی


خدمت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۴
Phoenix

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۵
Phoenix

من درسته تنهام وبی کس!!!


 اما....


اون بالا یه نفر هست که همیشه 


هوامو داره 


پس به امید اون که همیشه هست 


به پای دردودلم نشست 


وجاش تودلم هست


زندگی میکنم تا آخرین نفس :-)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۴
Phoenix

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۵
Phoenix

چیه چرا نگام میکنی؟!پسر تنها ندیدی؟!
 
 
بابا به قران منم یه روز دنیای یه دختر بودم
 
 
خودش بهم میگفت که من دنیاشم بهم میگفت
 
 
دوستم داره منم دوستش داشتم ولی خوب حالا دیگه
 
 
نیست!رفته!؟نمیدونم کجا؟؟

 

اصلآ چیزی نشده ها...فقط یه خاطره

 

واسم جا  گذاشته همین...!!!؟؟؟

 

  خاطرش بلایی سر دلم اورده که

 

دیگه قدرت عاشق شدن ندارم...

 

دیگه عرضه ندارم حتی یه همدم واسه خودم پیدا کنم

 

نمیدونم چه دردیه که تنهاییم طلسم شده

 

حتی تو دنیای مجازی هم تنهام...

 

دیدی هیچی نشده فقط رفته و این خاطرش مونده

 

تو هم اینجوری نگام نکن دلم به حال خودم میسوزه؟!

 

رفته که رفته  منم تنهام همین...اینجوری نگام نکن

 

چرا تنهام گذاشتی و رفتی لعنتی؟؟کاش خاطراتتم با خودت میبردی...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۵
Phoenix

مرد میلیاردر قبل ازسخنرانیش خطاب به حضار گفت:

ـ از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟

همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زد و حرفاشو شروع کرد:

ـ با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیم و افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم.
اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش!
من موندم و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شد و رفت پی شغل کارمندیش!
توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست!
مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودند و منم هنوز بودم!
به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و این بار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمد و وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزار پرسنل.

مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید:

ـ همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟

هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین:
“خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم نیستید”.

************************************** 
ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺷﺎﻩ ﻧﺸﺪﯼ
ﺍﻭﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﻣﺸﮑﻠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺧﺮ ﻭﺯﯾﺮ ﺷﻪ!
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺎﺕ ﮐﻨﻪ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۰
Phoenix

« خدا از "هیس "خوشش نمیاد! »

مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ، از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز ، از لپ هام گرفت تا گل بندازه تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده

خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره

حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت : 
کجا بودم مادر ؟ آهان
جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را ریختند تو باغچه و گفتند : 
تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها گفتم : آخه .... 
گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه

بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه ، همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم، دوست داشتن چیه ؟ عادت میکنی

بعد هم مامانت بدنیا اومد
با خاله هات و دایی خدابیامرزت ،
بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد
یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ، یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟ می گفت 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۶
Phoenix


" زندگی زیبا اما کوتاه است ... لذت ببرید "
 
شخصی چای را آن قدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست!

چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد! ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد.

ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت! .

 
----------

چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت.

به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود.

در واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد.او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است.
روی تکه کاغذی می نویسد: این مجازات رفتار های بد من است, که باید منجمد شوم.

وقتی قطار به ایستگاه می رسد, مامورین با جسد او روبرو می شوند.در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است.

 
----------

منتظر هرچه باشیم،همان برایمان پیش می‌‌آید.

 
منتظر شادی باشیم،شادی پیش می‌‌آید.

منتظر غم باشیم،غم پیش می‌‌آید.

هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد.

پول را برای عروسی ،برای خرید خانه،اتومبیل، مسافرت و نظایر آن
پس انداز کنیم.

وقتی می‌‌گوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، دیگر به تصادف فکر نکن...

ژاپنی‌ها ضرب‌المثل جالبی دارند و می‌گویند: 

اگر فریاد بزنی به صدایت گوش می‌دهند !
و اگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند !
قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را !

این "باران" است که باعث رشد گل ها می شود نه "رعد و برق" !

در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند ،
بچه ها نمی توانند بـــــزرگ شوند !
شایـد قــــــد بکشند ، 
اما بال و پـــــر نخواهند گرفت !

ﻣﻴﺪﻭﻧید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ و چهار ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ و ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
خونه یعنى احترام و درک متقابل 
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ
خونه یعنى آرامش وامنیت
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ
خونه یعنى فضایى خالى از خشم 
خالى از دود
خالى از قرص خواب واسترس
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ بزنى و لبخند ببینى
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ای ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ

و چـقـــدر دیـــر می فهمیـــم که 
زنــدگـی همین روزهــاییست 
منتــظـر گــذشتنـش هستیـــم ...!

 
زندگی کوتاه است ...
زمان به سرعت می گذرد ...
نه تکراری ... نه برگشتی ...
پس از هر لحظه ای که می آید 

لذت ببرید ... !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۴
Phoenix
ظ