ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺩﺭﻭﻏــﮑﯽ ﭼﺮﺍ…؟
ﺧــــﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘـــــﻢ…
ﻣﺜﻞ ﻗﺮﺻـــﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻢ ﺷﺐ،ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺏ ﮔﯿـــﺮﻣﯽﮐﻨﺪ…
ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺩﺭﮔﻠﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ!
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺍﺣـــﺖﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ,,,
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨــــﮕﯽ,,,
ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﺠﺎﺯﯼ!
ﻓﻘﻂ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕـــﻢ!!
ﺍﯾﻦﺳﮑــــــﻮﺕ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ,,,
ﻻﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍﺗﺮﺟﯿـﺢ ﻣـــﯿﺪﻫﻢ
ﻭﻗﺘﯽ؛ ﮐﺴـــﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﻤﻖ ﺩﺭﺩ ﭘﻨــﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺣــــﺲ ﮐﻨﺪ...❥
توسربازی وقت داری به همه چیز فکر کنی به هدفت به راهت به زندگیت به عشقت اما وقتی به عشقت میرسی ضربان قلبت تند میشه .....
یعنی الان کجاست ؟
کجارفته؟
بدون من تنهایی چیکار میکنه؟
من که دیگه نیستم شب بخیر بگم !
یعنی خوابش میبره؟
وخیلی چیزای دیگه....
اما وقتی ازمرخصی برگردی یاخدمتت تموم بشه ببینی حتی جواب سلامتم نمیده وداره مقدمات جدایی رو میچینه باید بدونی که دیگه کار عشقت تمومه ؟؟؟دیگه آرزوهات برآب رفته وتنها باید سر به بیابون بزاری وبحال خودت وساده لوحیت ناله وزاری کنی.اونجاست که اون راحت ازت میگذره اما تومیمونی با خاطراتش ویادگاری هاش به یادش تمام شهرو قدم میزنی چون کوچه به کوچه ؛خیابون به خیابونوباهاش رفتی وخاطراتش جلوچشمته اونجاس که میفهمی
عشق یعنی نرسیدن
ای کاش این حرفاروزودتر میگفتم شاید حالو احوالم بهتر از این بود.
سخت می ترسیدم
از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی
او از نژاد جاده باشد و رفتنی
آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم…
من درسته تنهام وبی کس!!!
اما....
اون بالا یه نفر هست که همیشه
هوامو داره
پس به امید اون که همیشه هست
به پای دردودلم نشست
وجاش تودلم هست
زندگی میکنم تا آخرین نفس :-)